آریامآریام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

اولین بهار زندگی

آریام قشنگم، پسر عزیزم، مامان و بابا سیصد و شصت و پنج روز بی تکرار رو در کنارت سپری کردند. تو سالی که گذشت، همراهت بزرگ شدند و چیزهای زیادی تجربه کردند و یاد گرفتند. تک تک لحظه های با هم بودنمون خاطره های دلنشینی شد که مامان اونها رو برات ثبت کرده تا وقتی بزرگ شدی، بخونی و بدونی که وجودت چقدر زندگی ما رو تغییر داد و عشق و محبت و مهربونی به ما بخشید. سال گذشته روز ٢٨ فروردین ماه ساعت شش و نیم صبح رفتیم بیمارستان و از هیجان نمیدونستیم کجاییم و دلمون میخواست زمان زودتر بگذره تا پسر عزیزمون رو در آغوش بگبربم....امسال از بس شیطونی کردی نفهمیدیم چه جوری کارها رو انجام بدیم و کی جشن تولدت تموم شد. خدایا شکرت میکنیم به خاطر پسر سالم و مهربونی که به...
7 ارديبهشت 1392

دد جوجو لالا

پسر خوشگلم بالاخره همه چیز برای یه گردش درست و حسابی تو پارک رو به راه شد و جمعه سه تایی رفتیم پارک ساعی. عزیز دلم، با کمک سی دی های انیشتن کوچولو تونستی کلی جوجو ببینی و بشناسی. به خاطر همین تا مرغ و خروس و اردکها رو دیدی شروع کردی به ق ق کردن و میخواستی اونها رو بگیری. ق یعنی قوقولی، یعنی قدقدا و یعنی صدای اردک. اما جالب تر از همه طوطیها بودند که با دیدنشون شروع کردی به خوندن شعر کارتون ریو که صبح و ظهر و شب باید ببینی تا غذا بخوری. گرچه دیدن پرنده ها از بین حفاظهای آهنی خیلی سخت بود اما تو با دقت به همه طوطیها نگاه میکردی و دوست داشتی بری تو قفس. فکر میکنم خیلی لذت بردی و بهت خیلی خوش گذشت...
7 ارديبهشت 1392

عکسهای یک سالگی

این هم چند تا از عکسهای یک سالگی قند عسل ما. البته بماند که مثل دفعه قبل تا آقای عکاس میخواست شروع کنه به عکس گرفتن، زدی زیر گریه و یک ساعتی مامان و بابا تلاش کردند تا تو آروم شدی و رضایت دادی که ازت عکس بگیرند. امیدوارم سال دیگه فقط بخندی عزیز دلم. ...
7 ارديبهشت 1392

سرسره بازی

هفته آخر اردیبهشت ماه برای خداحافظی رفته بودیم رامسر و یه سر هم به جشنواره غذاهای محلی تو تله کابین رامسر زدیم. اونجا چند نفر لباس دلقک و خرگوش پوشیده بودند. تو هم داشتی بهشون نگاه میکردی که یه مرتبه یکیشون پرید جلو و با دست زد پشتت. تو آنچنان ترسیدی و زدی زیر گریه که ما مجبور شدیم از اونجا بریم بیرون. برای اینکه حال و هوات عوض بشه، رفتیم زمین بازی و گذاشتیمت رو سرسره. اول یه کم شک داشتی و نمیدونستی چیه ولی بعدش اونقدر خوشت اومد که دیگه به ما اجازه نمیدادی مواظبت باشیم. صد دفعه گذاشتیمت بالا و سر خوردی و باز هم میخواستی. خیلی خوش گذروندی و ما هم از دیدن شور و شوق کودکانه و خنده های شیرینت لذت بردیم. ...
7 ارديبهشت 1392

بیسکوئیت مادر

پسر عزیزم از اولین باری که بهت فیرینی دادم چند روزی گذشت و تو هنوز به طعمش عادت نکردی و به زور میخوری. واسه همین مامان رفت سراغ بیسکوئیت مادر با چایی کمرنگ. البته نمیدونم کارم درست بود یا نه چون از دکترت نپرسیدم. اما اشتیاق تو برای خوردن، نشون داد که خیلی هم اشتباه نکردم. اونقدر از این ترکیب خوشت اومده که اگر یک ثانیه معطل کنم، جیغ میزنی و اعتراض میکنی. البته مامانت هم هنوز عاشق بیسکوئیت مادره و همیشه تو خوردنش همراهیت میکنه.
7 ارديبهشت 1392

چهارشنبه سوری

آریام فسقلی بالاخره تو هم اولین چهارشنبه سوری رو تجربه کردی. یکی از همسایه های مهربون تدارک یه چهارشنبه سوری خوب رو دیده بود. بابا و مامان و پسر از روی آتیش پریدیم و شعر زردی تو از من، سرخی من از تو رو خوندیم. میخواستیم چند تا عکس هم ازت بگیریم که متاسفانه صدای بلند فشفشه و ترقه ناراحتت کرد و ما مجبور شدیم سریع برگردیم خونه. اما به هر حال از روی آتیش پریدیم و تو هم مونده بودی که ما داریم چیکار میکنیم....   ...
7 ارديبهشت 1392

کنترل تلویزیون

آریام شیطون مامان حالا دیگه متوجه شدی که اگر کنترل تلویزیون رو به سمتش نگه داری، تصویرش عوض میشه و برنامه تغییر میکنه. واسه همین تا ما کنترل رو برمیداریم، با اعتراض و ﺇ ﺇ کردن بهمون میگی که کنترل فقط باید دست تو باشه. بعد هم کنترل رو میگیری به سمت تلویزیون و کانالش رو عوض میکنی. البته بیشتر وقتها دکمه اشتباه رو میزنی و منتظر میمونی تا مامان یا بابا بهت کمک کنند. قبل از این تا کنترل میرسید دستت، بلافاصله میخوردیش، اونهم با چه لذتی.         ...
7 ارديبهشت 1392

ده ماهگی آریام عسلی

آریام قشنگم،ده ماه از روزهای قشنگ زندگیت گذشت. روزهایی پر از هیجان و شادی و صدای خنده های شیرینت که زندگی ما رو شادتر از همیشه کرد. موش موشک ما، تو این مدت کارهای زیادی یاد گرفتی که با انجام هر کدوم از اونها، مامان و بابا و همه اطرافیان کلی ذوق میکنند. قند عسل، حالا دیگه با اطمینان و تنهایی میشینی. میتونی با کمک ما روی پاهای کوچولوت بایستی و با تاتی کردن اولین قدمهای کوچک زندگیت رو برداشتی. روروک هم ماشین دوست داشتنیت شده که با اون تند تند به هر جایی که بخوای میری. عسل مامان نشسته و میخواد کتاب بخونه با هر آهنگی که دوست داشته باشی (مثل لیلی از سینا حجازی و فقط تو نیستی از هلن) شروع میکنی به ...
7 ارديبهشت 1392

عکسهای پسر کوچولوی مامانی

  آریام کوچولوی مامان در اولین سفر هوایی تو هواپیما      آریام به جای کالسکه از سبد خرید فروشگاه خوشش اومده بود     آریام فسقلی مشغول نقشه چینی برای شیطنت     مامان و بابا عاشقت هستند عزیزم  ...
7 ارديبهشت 1392