آریامآریام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

در مسیر زندگی من خیلی خطرناکم!

1393/3/12 12:56
نویسنده : مامانی
1,190 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی قشنگم، شروع ماه اردیبهشت همزمان شد با دلتنگیهای من برای روزهای با تو بودن. مامان مجبور شد بره سر کار و بر خلاف میلش تو رو تمام وقت بذاره مهد کودک.نمیدونی چقدر برام سخت بود، اما چاره ای نداشتم. تمام لحظه هایی که ازت دور بودم، بهت فکر میکردم و نگران بودم که نکنه بهت خوش نمیگذره...عادت داشتیم هر روز بعد از ناهار با هم بخوابیم و من عاشق این بودم که دست مینداختی دور گردنم و هزار تا بوسم میکردی تا خوابت ببره. امابا بزرگ شدنت و تغییر شرایط یکی یکی این وابستگیها کم میشه و من نمیدونم باید ناراحت باشم یا خوشحال؟!

برخلاف تصور من، از روز اولی که تا ساعت 4 مهد بودی، با لب خندون اومدی و گفتی مامان نمیدونی چقدر خوش گذشت، خبر نداری که (هر وقت خیلی هیجان زده میشی، این جمله رو میگی). و من سعی میکردم تا از ته دل مطمئن بشم که تو راحتی اما هنوزم نمیتونم....

اما از خودت بگم که مربی مهد و معلم زبانت ازت خیلی راضی هستند و تو زبان پیشرفتت عالی بوده و کلی جمله و کلمه جدید یاد گرفتی. هر هفته یه شعر جدید و موضوع جدید مثل ماههای سال و روزهای هفته. به نظرم تو نقاشی استعداد خوبی داری و خیلی با دقت نقاشی میکشی. دفترهای نقاشیت رو که تند تند پر میکنی برات نگه داشتم و از بعضی از نقاشیهات عکس هم گرفتم.

قایق سواری رو دریاچه تهران

عاشق کباب هستی و کره خالی و پنیرهای کیبی. بستنی یخی ساخت خودمون رو دوست داری و با لذت میخوری. مثل خودم گوجه سبز خوری و به هیچ میوه ای نه نمیگی و خوراکیهایی رو که دوست داری با کسی تقسیم نمیکنی...یه روز به بابا گفتی تو نخور دل درد میشی؟! حرف زدنهای این روزهات رو خیلی دوست دارم...

یه روز صبح محکم بغلم کردی و گفتی مامان خیلی دوستت دارم، هیچ وقت فراموشت نمیکنم..میری دانشگاه من نگرانت میشم. یه روز گفتی مامان خیلی دوستت دارم، از همه متشکرم. وقتی میخوای رو چیزی تاکید کنی، میگی به خدا و یا به جان مادرم (این رو از باب اسفنجی یاد گرفتی). تو چیدن و جمع کردن میز کمک میکنی و بعد از هر غذایی که میخوری تشکر میکنی و میگی مرسی مامان عزیزم که برام غذای خوشمزه درست کردی. اگر هم کار اشتباهی کنی، خودت میگی ببخشید، حواسم نبود. خلاصه خیلی آقایی عزیز دلم. شخصیت تایگر کارتون پو رو خیلی دوست داری و وقتی با بابا بازی میکنی، ادای پریدنهاش رو درمیاری و میگی در مسیر زندگی من خیلی خطرناکم...ببری نشی!؟

تعطیلات آخر ماه رفتیم رامسر و این سفر با وجود پدر جون و مامان بزرگت خیلی بیشتر بهت خوش گذشت چون همه اونهایی که دوستشون داری، کنارت بودند. این سری تله کابین هم سوار شدی و برات خیلی جالب بود. بعد هم بردیمت شهر بازی و حسابی خوش گذروندی عزیزم.

محوطه تله کابین رامسر 

ساحل پلاژ توسکای رامسر، اصلا از شن بازی خوشت نمیاد، حتی حاضر نیستی پاهات رو تو آب بذاری

شهربازی تله کابین رامسر- خودت این عکس رو خیلی دوست داری و انتخابش کردی

پارک لاله که خوب میشناسیش، چون پر از اسباب بازیه

اینجا هم کلی آب بازی کردی

عزیز دلم ببخش مامان رو اگه نمیتونه مثل قبل کنارت باشه و باهات وقت بگذرونه...ببخش مامان رو که گاهی خیلی خسته است و نمیتونه زیاد باهات بازی کنه و گاهی ناخواسته عصبانی میشه...ببخش اگه مجبور شدم بذارمت مهد و تو باید صبحهای زود از خواب بیدار بشی. مطمئن باش که مامان همه تلاشش رو میکنه که تو آینده بهتری داشته باشی و گرچه دیگه نمیتونم تمام روز کنارت باشم، اما سعی میکنم تا جاییکه میشه از لحظه لحظه مادری کردن برای فرشته مهربونی مثل تو لذت ببرم و همراهت باشم. همه دنیای منی قندک مامان (28 اردیبهشت 93، پایان سی و هفت ماهگی)

پسندها (4)

نظرات (14)

بابا مجید
12 خرداد 93 13:17
پسر خوب و نازم . عاشق لحظه های با تو بودنم .
مامانی هیما
13 خرداد 93 15:51
آفرین به این پسر باهوش و زرنگ
سمیرا مامان آنیتا
14 خرداد 93 8:38
عزیزم هزارماشالا چقدر بزرگ تر به نظر میرسی .. قربون اون حرف زدنت بشم که اینقدر جیگری خوش تیپ
نوشین مامان آریا
17 خرداد 93 12:23
پسر باهوش سلام عزیزم سلام مهربون . چه عکسهای قشنگی انداختی . با احساس که اون احساس کوچولوتو به مامان جون قشنگ بیان می کنی . همیشه به گردش و خوش باشید
مامان محمد پارسا
18 خرداد 93 18:35
سلام عزیزم نازی تو هم مهد کودکی شدی گلم انشاالله همیشه خوشحال باشی محمدپارسا که می گه من دیگه مهد نمی رم می خوام پیشت باشم و دلم کباب میشه وقتی می شنوم حرفاشو
عسل و غزل
20 خرداد 93 3:22
آفرین به این پسر بلا و سر براه.انشاله همیشه شاهد موفقیتهاش باشید.گل پسرم رو از طرف من هزار تا ببوسید.صدرا کوچولوی ما هم خیلی شبیه آریام جون هست
مامان انیس
24 خرداد 93 7:49
عزیز دلم ماشالا چه بزرگ شدئی و آقای تمومی هستی امیدوارم همیشه موفق باشی و مایه افتخار مامانی گل خسته نباشی خدا قوت
آجی محمدمهدی
25 خرداد 93 8:26
آدمهای خوش قلب رادوستدارم.همانهایی که بدی هیچ کس را باورندارند.همان هایی که برای همه لبخند دارند.همانهایی که بوی مهربانی میدهند.ومن باوردارم توازهمانهایی...
شیرین
26 خرداد 93 17:39
هزار ماشالا به آریام خوش تیپم ... مامانی پسرکوچولوت همیشه به شما افتخار میکنه چه الان چه زمانیکه بزرگتر شد ..نگران نباش که نمیتونی پیشش باشی ..
زهرا (✿◠‿◠)
28 خرداد 93 0:26
عزیزمممممم.....دوست خوبم نوشته های آخر پستت پر از احساس پاک و ناب مادرونه بود! شما خیلی خوبی! مطمینم که آریام قدر تون و خواهد دونست!
زهرا (✿◠‿◠)
28 خرداد 93 0:26
ماشاللا به خوش تیپ پسرمون!
مامان آراد
28 خرداد 93 23:29
ای جون دلممممممممممم وای که دوری حتی چند ساعت چقدر سخته... آفرین به پسمل خاله که باهوشه...بوسسسسسس همیشه خوش باشی عزیزم
♥مرجان مامان آران و باران♥
7 تیر 93 18:15
عزیز دلمممممم قربونت برم خوشتیپ ناززززززز
♥مرجان مامان آران و باران♥
7 تیر 93 18:18
ایشالا همیشه شاد باشیدد دوست خوبمممممم ببوس گل پسرو