قلبم رو تکراره
این روزها علاقه خاصی به نقاشی و رنگ آمیزی پیدا کردی. شبکه پرشین تون یه برنامه آموزش نقاشی داره. همزمان با برنامه شروع میکنی به نقاشی و تقریبا نود درصد مثل نمونه نقاشی میکشی. خیلی هم با دقت رنگ میکنی و سعی میکنی هر چیزی رو به رنگ واقعی خودش رنگ کنی. البته فعلا ماژیک و مداد شمعی از هر چیزی برات مناسبتره چون نوک تمام مداد رنگیهات میشکنی تا تند تند بتراشی...
یه بار خودم صورتت رو نقاشی کردم...خوشت اومد و هر شب میگفتی مامان با وسایلت من رو شکل پیشی کن
کارتون my little pony شدیدا ذهن و فکرت رو درگیر کرده و از همه بیشتر از اسب سفیدی که مژه های خیلی بلندی داره و به قول خودت خیلی خانومه خوشت اومده...سفارش عروسکهاش رو هم به خاله دادی تا برات بیاره...
24 شهریور یه ترس و دلهره حسابی به ما دادی. از رو صندلی پریدی پایین و رو دست راست افتادی زمین. نیم ساعتی گریه کردی و یه کم آروم شدی. گفتیم بریم خونه عمه شاید حواست پرت بشه و آرومتر بشی. اما خیلی بیقراری کردی و مجبور شدیم بریم بیمارستان تا از دستت عکس بگیریم. دکتر شیفت گفت ظاهرا که چیزی نیست اما باید دکتر ارتوپد هم حتما معاینه ات کنه. خلاصه تا فردا که رفتیم دکتر و گفت فقط یه ضرب دیدگی شدیده، مردیم و زنده شدیم. نمیدونیم از دست این شیطنتهای تو چیکار کنیم. دایم داری از رو مبل و صندلی میپری و پشتک میزنی و با اینکه دیدی ممکنه چقدر درد داشته باشه، باز هم شروع کردی از رو صندلی بالا رفتن....خدا حافظ همه شما وروجکها باشه...
خودت موقع خواب بالشتت رو گذاشتی زیر دستت...خیلی درد داشتی کوچولوی من
برات آلبالو خشک گرفتم، خیلی خوشت اومد و به بابا گفتی امروز تمشک خوردم، جات خالی بود بابا. کلمه دقیقا هم شده ورد زبونت. میگی مامان دقیقا منظورم همین بود....دقیقا پشتم میخاره...دقیقا همین کاتون رو میخوام...یه چیزی هم میگی که ما آخر متوجه نشدیم منظورت چیه...میگی مامان یه حساسه (مثلا میگی گربه به موشه یه حساسه، این انگری برده به خوکه یه حساسه!)
آهنگ من عاشقت شدم از شاهین استو و قلبم رو تکراره از مرتضی پاشایی رو کاملا حفظ شدی و زمزمه میکنی و هنوز نشسته تو ماشین میگی لطفا شاهین استو و بعد قلبم رو تکراره...کاشکی میدونستی که قلب مامان برای تو همیشه رو تکراره و به قول خودت دنیا دنیا دوستت داره چهل و یک ماهه من (28 شهریور 93).