آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 14 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

یک ماه دلگیر

1393/10/13 10:16
نویسنده : مامانی
1,095 بازدید
اشتراک گذاری

باز هم سرماخوردگیهای پشت سر هم تو و کلافگی من و بابا از بس بردیمت دکتر و تو خواب و بیداری بهت دارو دادیم. نمیدونم همه بچه هایی که مهد میرن، مثل تو اینقدر مریض میشن. وقتی تو خواب مجبورم بهت شربت بدم، عذاب وجدان میگیرم. این کار سخت همیشه با مامانه و من اون لحظه احساس میکنم مامان خوبی نیستم، شاید کوتاهی میکنم که تو یه روز بدون آنتی بیوتیک نداری...

روز عاشورا مامانم شله زرد نذر داشت و تو هم دوباره سر دیگ از خدا انگری برد خواستی..مدل جنگ ستاره دو. هر چی سعی میکنیم کمتر با انگری بردها مشغول باشی، نمیشه. هر اسباب بازی فقط چند روز برات تازگی داره و دوباره میری سراغ انگری بردها. این روزها از ماشینهای کارتون cars یا به قول خودت همکارهای مک کوئین خیلی خوشت اومده...همه رو برات گرفتیم به جز سلطان که هر چی گشتیم پیدا نکردیم و تو هر روز سراغش رو میگیری.

تو این ماه مرتضی پاشایی هم رفت...همگی ناراحت بودیم. وقتی من گریه میکردم، میپرسیدی چی شده مامان عزیزم...میگفتم هیچی پاشایی مریضه، ناراحتم. بعد خودت به همه میگفتی پاشایی مریضه، باید براش دعا کنیم، خوب بشه. میومدی تو بغلم و میگفتی مامان عزیزم اشکهات رو پاک کن و با دستهای کوچولوت سعی میکردی چشمهای مامان رو پاک کنی...خیلی سعی میکردم به خاطر تو خوددار باشم، اما نمیشد. تو هم چند تا از آهنگهای پاشایی رو حفظ بودی و تا سوار ماشین میشدیم، آهنگ نگران منی رو میخواستی، اونهم نه یه بار...چند بار پشت سر هم. چند روزی که گذشت، دیگه اجازه ندادیم پاشایی گوش کنی...

آخرهای ماه هم مامان بزرگ رفت پیش خاله مهسا...تو هم یه لیست از انگری بردها بهش دادی تا برات بیاره. برای رایان و خاله مهسا نقاشی کشیدی و کارت تبریک فرستادی. وقتی من داشتم میرفتم فرودگاه و باهات خداحافظی کردم، گفتی مامان بهت خوش بگذره پیش خاله مهسا و رایان...ولی چند دقیقه بعد زدی زیرگریه که مامانم دلم برات تنگ میشه، نرو...کلی برات توضیح دادیم تا قانع شدی که من جایی نمیرم و زود برمیگردم.

شاید این کوتاه ترین پست وبلاگت باشه.به خاطر ناخوشی تو و آلودگی هوا، نه جایی رفتیم و نه تو حال شیطونی و کارهای جدید داشتی. امیدوارم ماه بعد پر باشه از روهای خوب و شاد، چهل و سه ماهه مامان (28 آبان 93).

این عکسها رو تو مهد گرفتند

آریام مرد کوچک ما

آریام

فقط مامان و بابا معنی این نگاه و چشمهای گرد شده ات رو میدونند

Ariam

 

پسندها (5)

نظرات (7)

بابا مجید
14 دی 93 1:09
پسر ناز و دوست داشتنیم بابا عاشقتم کوچولوی من
مامانی رادین
14 دی 93 1:49
سلآم عزیزم هزار ماشالا چقدر پسر نازی دارین خدا براتون نگهش داره. از آشنایی تون خوشحال شدم اگه با تبادل لینک موافقی به ما سر بزنید
مامان رویا
14 دی 93 10:53
عكسات خيلي ناز شد گل پسر...
آجی محمدمهدی
15 دی 93 3:38
ماشالا عزیزم چقد بزرگ شدی.امیدوارم همیشه سربلند باشی وبهترینها برات رقم بخوره.
khale mahsa
18 دی 93 2:08
cheghadr khoshgeli to aziiizam moshalla harroz khoshtiptar mishi, delam barat khaili tang shode doset daram ye donya
مامانی هیما
22 دی 93 15:15
عزیزم معلوم نیست توی این هوای تهران چی هست که بچه ها اینقدر مریض میشن هیما هم توی این دو سه ماه اخیر همش مریض بوده خدا به دادمون برسه از این زمستون خشک و بدون برف ،ان شاله آریام جونم زودتر خوب بشه قربونش بشم چقدر هم ناز شده عکسهاش
نوشین مامان آریا
1 بهمن 93 15:01
عزیزدلم ایشاله خوب خوب بشی و سرما نخوری اون صورت مهربونتونو هزاران بوس . مامانی آریا هم خیلی مریض میشه بعد از واکسن آنفولانزا که امسال زد یکماه مریض نشد و دوباره 5 روز تب و آنتی بیوتیک