ده ماهگی آریام عسلی
آریام قشنگم،ده ماه از روزهای قشنگ زندگیت گذشت. روزهایی پر از هیجان و شادی و صدای خنده های شیرینت که زندگی ما رو شادتر از همیشه کرد. موش موشک ما، تو این مدت کارهای زیادی یاد گرفتی که با انجام هر کدوم از اونها، مامان و بابا و همه اطرافیان کلی ذوق میکنند. قند عسل، حالا دیگه با اطمینان و تنهایی میشینی. میتونی با کمک ما روی پاهای کوچولوت بایستی و با تاتی کردن اولین قدمهای کوچک زندگیت رو برداشتی. روروک هم ماشین دوست داشتنیت شده که با اون تند تند به هر جایی که بخوای میری.
عسل مامان نشسته و میخواد کتاب بخونه
با هر آهنگی که دوست داشته باشی (مثل لیلی از سینا حجازی و فقط تو نیستی از هلن) شروع میکنی به سرسری کردن، دس دسی و تکون دادن خودت به جلو و عقب. گاهی هم دستت رو به حالت نانای بالا میبری.
مامان فدای اون دستهای کوچولوت بشه
این هم نانای کردن پسر شیطون بابا البته یه دستی
وقتی میگیم بزن قدش، محکم و مردونه میزنی قدش. بای بای میکنی و اگر دلت بخواد لی لی حوضک هم بلدی (گاهی با بزن قدش قاطی میشه). اتل متل هم یاد گرفتی ولی رو پای خودت نمیزنی و دست کوچولوت فقط به یه پای ما میرسه.
فسقلی بای بای میکنه ولی ناراحته چون فکر میکنه مامان داره میره
پسر خوشگل مامان، از بازی دالی موشه خیلی خوشت میاد و وقتی مامان تو آشپزخونه مشغول کاره، با روروک میای پشت دیوار و صدام میکنی. مامان عاشق همین کاراته.
این هم واکنش آریام جون با دالی موشه کردن بابا
در ضمن خیلی سعی میکنی حرف بزنی و ارتباط برقرار کنی. مثلا دد میگی و صدای اردک رو با چیزی بین ق و ک تقلید میکنی. الهی مامان قربونت بشه که هم یاد گرفتی بوس کنی و هم بوس بفرستی. وقتی هم میگیم بوس محکم، آنچنان صورت خوشگلت رو محکم به صورت ما میچسبونی که دلمون براش ضعف میره.