آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

بیست و دو ماهه شیطون

1391/12/3 1:13
نویسنده : مامانی
836 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها هر کسی رو صدا میکنی، کلمه "جان" هم به اسمش اضافه میشه. بعد از گفتن مامان جان و بابا جان، به هاپو و الاغت هم میگی "هاپون جان" و "اکی جان" (همون الاغی که چند وقتی کنار گذاشتیش). بعد هم عمن جان (عمه جان) و عمو جان. اونقدر هم این صدا کردنهات با عشق و محبته که آدم نمیتونه در مقابل خواسته ات بی تفاوت باشه، حتی وقتی کار خطایی میکنی و میخوای خودت رو لوس کنی.

فسقلی، حالا دیگه قدت اونقدر بلند شده که بتونی کلیدهای برق رو خاموش و روشن کنی. صبح تا بیدار میشی...اول هاپو و الاغت رو چک میکنی، بعد تلویزیون و دی وی دی پلیر رو روشن میکنی و یه سی دی میذاری. بعد هم چراغها رو روشن میکنی و این کار تا شب که بخوابی ادامه داره و ما هیچگونه انتخابی برای روشنایی و یا برنامه تلویزیون نداریم...حتی شبهایی که خوابت نمیاد، میری چراغ اتاق رو روشن میکنی و چند تا کتاب برمیداری تا بابا برات بخونه. عاشق کتاب خوندن هستی و تنها چند دقیقه ای که در طول روز آروم میشینی، همین وقت کتاب خوندن هست. گاهی هم خودت سعی میکنی کتاب بخونی، عین گفته های ما رو با زبون خودت تقلید میکنی و از ایما و اشاره هم خیلی استفاده میکنی. من عاشق این کتاب خوندنت هستم و روزی چند بار ازت میخوام که برای من کتاب بخونی و تو هم بیشتر وقتها حوصله نداری و میری سراغ بازی.

از اونجائیکه خیلی ناقلایی و بیشتر وقتها ما رو میذاری سر کار، متوجه نشده بودیم که رنگها رو هم یاد گرفتی. مدتها رنگها رو بهت یاد دادم و تمرین کردیم، اما هر بار ازت میخواستم بهم جواب بدی، میرفتی سراغ یه کار دیگه. تا اینکه هفته پیش دوباره ازت پرسیدم و باورم نمیشد که شش تا رنگ آبی، قرمز، سفید، سیاه، زرد و سبز رو کاملا میشناسی...فقط هنوز به زبون نمیاری. اما وقتی ازت میخوام مثلا یه ماشین قرمز بهم بدی...درست انتخاب میکنی. در ضمن شکل مثلث رو هم یاد گرفتی و حالا داریم رو اندازه کار میکنیم. هر وقت میخوای با آهنگی برقصی، باید یه عروسک دستت باشه و بیشتر اون رو میرقصونی تا خودت برقصی. اگه چیزی هم نباشه، دستمال کاغذی دستت میگیری و این کار رو کلا از عموپورنگ (یا به قول خودت عمو پو) یاد گرفتی. باید خیلی مواظب باشیم چون هر فیلم یا کارتونی ببینی، بالاخره یه کاری رو سریع کپی برداری میکنی...

حسابی نیمروخور شدی، اونهم با چایی شیرین. اما تو این چند وقته به شدت بدخوراک بودی. نمیدونیم برای چی؟؟شاید برای دندونهات باشه. دومین دندون نیشت هم سر زد و حالا باید منتظر شش تا دندون باقی مونده باشیم که خیلی اذیتت میکنن و امیدوارم زودتر تموم بشه این پروژه دندون...سرما رو درک کردی و وقتی مثلا آب سرد باشه، دو تا دستهات رو مشت میکنی و میگی "ترده". گاهی وقتها هم خیلی واسه ددر رفتن بهانه میگیری و من میگم الان هوا سرده و سرما میخوری....با علامت سر، حرفم رو تائید میکنی و میگی "هاپشه".

عشق مامان...بیست و دو ماهت هم تموم شد و فقط دو ماه تا تولد دو سالگیت مونده و حالا من چقدر این عدد دو رو دوست دارم. احساس میکنم وقتی دو ساله بشی، خیلی بزرگتر شدی و خیلی تغییر میکنی، اونقدر که میشه باهات درد و دل کرد و از همه چیز برات گفت. وقتی روزهای رفته رو مرور میکنم، وقتی لحظه به لحظه بزرگ شدن و بالیدنت رو به خاطر میارم، میبینم چقدر خوشبختم که تو رو دارم تا با بودنت بتونم حس قشنگ مادر شدن رو تجربه کنم. تو تمام زندگی من شدی و دعای من برای تو با هر نفسی که میکشم، سلامتی و خوشبختی و شادیست.

 

 

کنار دریا بادبادک هوا کردی، البته با کمک بابا ولی چون نمیشد که همش دست خودت باشه، زیاد خوشت نیومد

تمام مدت نشستی کنار آب و هر چی سنگ دم دستت بود، پرتاب کردی تو آب و از این کارم سیر نمیشدی

این هم هاپویی که بدون تاییدش، آب هم نمیخوری و هر هفته شسته میشه چون همه جا همراهته

و این هم خانواده دوست داشتنی الاغهای آریام جون (بابا، مامان، نی نی و عمو جان). امیدوارم بیشتر نشن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان آرشیدا کوچولو
2 اسفند 91 3:30
دلم برات تنگ شده بود فرشته کوچولو چقدر خوردنی شدی با این حرف زدن هات
بابا مجید
2 اسفند 91 9:33
قربون پسر خوش زبونم بشم ، بابا عاشق این لحظه های شیرین ام که کنار هم هستیم.
مامان سارا
2 اسفند 91 18:56
22ماهگیت بارک فرشته شیطون کم پیدا
مامان محمدپارسا
2 اسفند 91 20:30
سلام مامانی سلام عشق خاله ماشالله واسه خودت مردی شدی مامانی همین روزا باید شیرینی دومادی گل پسلو بهمون بدی انگار همین دیروز بود چقدر زود می گذره انشاالله همیشه سلامت باشی ممنون که بهمون سر می زنی عزیزم
فریبا مامان حسام
4 اسفند 91 0:55
اول اینکه سلام. من عاشق عکس اولی شدم. فسقلی پس تو هم مثل حسام سرکار میذاری مامان و بابات رو؟ آریام جاااااان؟ 22 ماهگیت مبارک مرد کوچولو.
زهرا(✿◠‿◠)
4 اسفند 91 9:51
بذا من اول اون چشاتو بخورم که خوشمزززززه نگا میکنییییییی ماشاللا چه الاغهای بامزززه ای!!! منم عاشقشونم!
زهرا(✿◠‿◠)
4 اسفند 91 9:52
نیمرو خور قهـــــــــــــــــــــــــــــار.... جـــــــــــــــــــان!
سمیرا مامان آنیتا
4 اسفند 91 15:57
عزیزدلم قربون او هاپشه گفتنت میگم ما هم تو خونه کلا اختیار هیچی رو نداریم خانواده الاغها هم خییییییلی بامزه بود الهی بگردم چه دل پاک و خوشیهای کوچیکی دارن بچه ها
آزاده مامان هانا
5 اسفند 91 0:57
الهی من دور این پسرتو بگردم که نفس منههههههههههههه
مامان آراد(خاطره)
5 اسفند 91 23:02
جون دلمممممممممممم...قربون اون نگاه کردنای نازت آریام جاااااااااااااااااااااااااااااااااان... بوسسسسسسسسسسسسس
مامان امیر حسین
6 اسفند 91 1:02
به به اریام کوچولو چه دوستای باحالی دارهامیر حسین عاشق خرسه.چه بادبادکی!میدی منم یکم هواش کنم؟
khale mahsa
6 اسفند 91 7:59
elahi fadaye tamame sheytonihat besham aziize delam, delam mitaape bareye inke toye tamame in lahzeha kenaret basham... miss u sooo mush
نوشين مامان آريا
6 اسفند 91 11:00
سلام كوچولوي ناز خوش اومدي دلمون برات تنگ شده پسر نانازي بيست و دو ماهگيت مبارك باشه عزيزم آفرين په پسر باهوش رنگ ها رو هم كه بلد شدي مي بينم كه شما هم مثل آريا عاشق سنگ انداختن تو آب هستي مي بوسمت
زهره مامان آریان
9 اسفند 91 15:45
فکر کنم این هاپو همراه اولت باشه عزیزم هیچ کس تنها نیست بوس برا گل پسرم
مامان ابوالفضل
10 اسفند 91 0:27
سلامممممممممممممممممم وای که چقدر دلم تنگ شده بود چه عکسهای نانازی قربونش برم که اینقدر شیرین و بانمک شده مامان یه پا عکاسی ها خیلی آریام و دوست دارم واقعا از صمیم قلبم می گم
khale mahsa
11 اسفند 91 22:34
elahi khale fadaye tamame in sheytonihat beshe aziiiiiiiizam, delam par mikeshe ke toye tamame in lahzeha kenaret basham..... I miss u soooooo much kocholoye nazam