آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 16 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

شب بخیر کوچولوی مامان

1392/5/2 22:28
نویسنده : مامانی
999 بازدید
اشتراک گذاری

بیست و هفت ماهه شدی پسر نازنینم...

مامان بیا یه لحظه....بابا بیا یه لحظه....اونقدر این جمله رو این روزها تکرار میکنی که ما هم به تقلید از تو میگیم آریام بیا یه لحظه و سه تایی میخندیم. 

قوه تخیل و تصور خیلی قوی داری. با تمام عروسکها و حتی شخصیتهای کتابهات مثل می نی نی یا میکی موس آنچنان حرف میزنی و تو کارهات شرکتشون میدی، انگار واقعی هستند. برای هر وعده غذایی هم عروسکهای انگری برد رو اینجوری صدا میکنی...انگری بردها کجائید؟بیاین صبحونه، ناهار، شام و مامان باید به یه صف عروسک هم غذا بده. راستی واسه صبحونه دیگه پنیر نمیخوری، فقط مربای آلبالو...

یه مدت برای مسواک زدن همکاری نمیکردی. یه کتاب کیتی برات گرفتیم که میگه اگه مسواک نزنی، میکروب میره تو دندونهات...حالا میگی میکولوب بده...مسواک بزنم میکولوب بره. از کارتون تام و جری هم خوشت اومده و میگی تام و جیر ببینم.

اسم ده تا حیوون دیگه رو هم به انگلیسی یاد گرفتی و از روی بن بن بن هم 8 تا کلمه رو میخونی و علاقه زیادی برای یاد گرفتن نشون میدی. البته بیشتر از اینها میتونی یاد بگیری اما متاسفانه مامان این روزها درگیر درس و امتحان بود و فرصت کمی برای تمرین داشت. 

یه وقتهایی برای هر کاری لجبازی میکنی. این جور وقتها، شعر تو قفسهای باغ وحش و داستانهایی که از دوران نوزادیت میگم، چاره ساز میشن. وقتی برات این داستانها رو تعریف میکنم، چشمهات پر از احساس پاک کودکانه میشن. تمام شعرهای کتابهات رو هم حفظی و وقتی برات میخونم، همراهیم میکنی.

و بالاخره بعد از دو سال و دو ماه، مامان و بابا تصمیم گرفتند که دیگه پسر کوچولوشون تو تخت خودش بخوابه. شبهای اول کنار ما میخوابیدی و بعد میذاشتمت تو تختت. کم کم مامان کنار تختت می نشست و برات داستان میخوند تا خوابت ببره. گاهی یک ساعت طول میکشید اما دیگه عادت کردی.

ساحل دریای رامسر - تیر ماه 92

آریام، مامانش رو کشیده...البته تو دفتر کار مامان

این جوری میشینی واسه هندونه خوردن، رو دسته مبل

این هم بازی مورد علاقه ات، قطار کردن ماشینها و عروسکهات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان سام
3 مرداد 92 2:17
کلی ذوق کردم دیدم وبلاگ رو بروز کردی عکسای پسری مثل همیشه نازودوست داشتنین...خیلیییییییییی
آجی محمدمهدی
3 مرداد 92 12:10
خیلی دوستتدارم .خیلی معصومانه میشینی برای خوردن هندونه.امیدوارم همیشه شادباشی ودرکنارخونواده ی گلت سالهای سال باسربلندی زندگی کنی.
نوشین مامان آریا
5 مرداد 92 0:59
بیست و هفت ماهگیت مبارک عزیزم صدو بیست ساله بشی ایشااله . آفرین به پسر باهوش چقدر قشنگ نقاشی کشیدی عزیزم .
زهرا(✿◠‿◠)
5 مرداد 92 3:58
الهی خاله قربونت برههههههملوس مـــــــــــــــــــــن خوش به حالت که عادتش دادی سر جاش بخوابه.... خدا کنه همین جوری ادامه بده منم خیلی دلم می خواد ولی نمی دونم چرا فعلا شولم!!!! ینی منم به حضورش کنارم بد جور وابسته شدم نه؟؟؟؟؟؟؟؟یکی باید بیاد من و اصلاح کنه!!!!!
مامان سام
5 مرداد 92 5:49
فدای سرت دوستم.احتمال دادم که یا ندیدی یا گرفتاربودی.بهرحال ممنون از راهنماییت آریام رو خیییلی ببوسین.منکه از دیدن عکساش سیر نمیشم
مامان آرشیدا کوچولو
5 مرداد 92 20:04
کوچولوی خوش زبون خاله خصوصی دلبر
♥ نیم وجبی ♥
6 مرداد 92 14:00
27 ماهگیتــــــــ مبارکـــــــــ باشهه عزیز دلم همیشه از خوندن کارها و حرفات لذت میبرم،، زنده باشی
Elnaz
6 مرداد 92 23:46
ey jaaaan che honarmandee pesar daeiim ba on naqashish...
عسل و غزل
7 مرداد 92 23:54
مبارکه عزیزم خیلی کار خوبی کردی که تو تخت خودش خوابوندیش.اینجوری هم خودش آرامش بیشتری داره هم شما و آقای پدر.ممنون که من و بچه ها رو از نظرات پر مهرتون بهره مند میکنید دوست مهربونم پسر گلم رو ببوسید هزار تا
مامانی
12 مرداد 92 11:13
سلام خانمی بهت تبریک میگم واقعا وبلاگ خوبی داری و صد البته که قلم خوبی داری خدا پرست خوشگلتو برات نگهداره و از چشم بد دور نگهشداره، راستش منم یه پس دارم که چندماهی از آریام شما کوچکتره ، یه سوال داشتم و اون اینکه آیا تا به حال موهای آریام جون رو از ته تراشیدید؟ موهای پسر من خیلی کم پشته و تا الان که 20 ماهه هست موهاشو کوتاه نکردیم خیلی ها میگن که اگه کوتاه نکنی کم پشت می مونه ولی منو باباش دوست داریم موهای لختش تغییر حالت بدن ، اگه جوابمو بدی ممنون میشم

سلام مامانی.ممنون از لطفت. من دفعه قبل هم جواب دادم. متاسفانه این بار هم آدرس وبلاگت رو نذاشتی.ما موهای آریام رو از ته کوتاه نکردیم. فقط یه بار رفت آرایشگاه...اونهم کوتاه معمولی کرد. من که فکر نمیکنم این کار تاثیری داشته باشه. بیشتر مربوط به ژن میشه. اگه آدرس وبلاگت رو بدی، ممنون میشم.

سمیرا مامان آنیتا
12 مرداد 92 12:53
اول از همه بگم من هر جا انگری بردز ببینم محاله یاد آریام نیافتم ، بعد نیشم تا بناگوش باز میشه نیامدن ما دلیل بی محبتی مون نیست .. وقت نمیکنیم به خدا جیگر این نقاشی کشیدنش رو برم من .. عسلی با استعداد چه کرده
مرجان مامان اران
13 مرداد 92 12:53
27 ماهگیت مبارک خوشگلممم قربون عکسای خوشگلتتت و خودت که نازی هزار ماشالاا
زهره مامان آریان
18 مرداد 92 0:09
چقدر عکس لب دربات قشنگ شده.ماشالله. آریان هم تمام روز داره ماشینا رو پشت سرهم ردیف می کنه و ترافیک درست می کنه.
✿♥✿ محمدپارسا دردونه ی مامان و بابا ✿♥✿
27 شهریور 92 12:20
از دیدن وبلاگتون خیلی خوشم اومد خیلی عاشقانه براش مینویسید ماشالا پسر نازی هم دارید خدا براتون حفظش کنه انشالا دوست دارم محمد پارسای منم زودتر بزرگ بشه صدام کنه و باهام حرف بزنه