آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 16 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

پسر شیرین زبونم

1392/4/20 0:47
نویسنده : مامانی
1,029 بازدید
اشتراک گذاری

شب بیست و هشتم اردیبهشت یعنی شبی که بیست و پنج ماهگیت تموم میشد، تب کردی و این شروع یه سرماخوردگی شدید و طولانی بود که بیشتر از سه هفته طول کشید و آخرش هم تبدیل شد به خروسک و مجبور شدی دو تا آمپول بتامتازون بزنی تا خوب بشی. دادن آنتی بیوتیک و شربت هم شده بود یه مصیبت، از بس دارو خوردی و فایده نکرد و تو هم کلافه شده بودی و حق هم داشتی. دیگه از بدغذایی و لاغر شدنت نگم بهتره که داستان همیشگی بود...

اما تو این مدت حسابی شروع کردی به حرف زدن و هر چی میشنیدی، تکرار میکنی....درست و کامل. در ضمن شروع کردیم به یادگیری زبان و تا حالا ده تا اسم حیوون رو یاد گرفتی (مرغ، خروس، ببعی، گاو، اسب، الاغ، میمون، گربه، سگ، ماهی). وقتی این حیوونها رو میبینی، دیگه فارسی نمیگی...خودت از ببعی و گاو بیشتر خوشت اومده و موقع بازی هم به انگلیسی صداشون میکنی. تو گفتن فعلها هنوز مشکل داری و واسه خودت همیشه سوم شخص مفرد میگی...مثلا میگی من خورد، رفت، اومد، ترسید. بعضی کلمات هم هنوز برات نامفهومه....میگم مامان جان کفشت رو پات کن....خودت کفشت رو برمیداری و میگی پات...میگم تو باید بگی پام.....میزنی به پای مامان و میگی پام.....

برات سروش خردسال و ماهنامه نبات کوچولو گرفتیم...خیلی خوشت اومده و اونقدر برات خوندیم که هم ما و هم خودت تمام شعرها و داستانهاش رو حفظ شدیم. بین سی دی هات، بی بی انیشتن و با نی نی و بین کتابهات شیمو، می نی نی و کتابهایی که خاله برات فرستاده همیشه برات تازگی دارند و هیچ وقت از دیدن و خوندنشون خسته نمیشی. تو چیدن پازل هم استعداد خوبی داری. پدربزرگت یه کتاب چوبی پازل برات گرفت. بعد از چند بار تمرین، میتونی خیلی سریع اونها رو بچینی. کلا از پازل خیلی خوشت میاد و با علاقه بازی میکنی.

متاسفانه این روزها کلمه ترسید رو زیاد میگی. با اینکه قبلا، از هیچی نمیترسیدی اما این چند وقت، هر چیزی میتونه تو رو بترسونه...امیدوارم گذرا باشه و زود به حالت عادی برگردی.

چند وقتی هم به تخم مرغ لب نمیزدی...تا اینکه یه شب بابا برات یه داستان از جنگل انگری بردها تعریف کرد و گفت که این پرنده ها واسه آریام تخم مرغ میارن، تا بخوره و مثل ما قوی بشه. فردا صبح از من تخم مرغ خواستی و با اشتهای کامل خوردی. باز هم ممنون انگری بردها. تو میوه های تابستونی هم انگور یاقوتی و گیلاس رو دوست داری، اما حاضر نیستی میوه دیگه ای رو امتحان کنی.

یاد گرفتی برای هر کاری که برات میکنیم، تشکر کنی و بگی مرسی، بخصوص وقتی غذای مورد علاقه ات رو میپزم. بغلم میکنی، محکم بوسم میکنی و میگی مرسی. وقتی  هم چیزی میخوای، سرت رو صد و هشتاد درجه خم میکنی و میگی "لتن...یعنی لطفا"....ما هم تسلیم تسلیم.

بیست و شش ماهگیت هم تموم شد عزیز دلم و تو هر روز بزرگتر و شیرین تر از قبل میشی. و من هر چند، گاهی خسته و کلافه میشم اما هر روز از وجود مهربونت، عشق میگیرم و دوباره زنده میشم.

آریام در پارک پردیسان

وقتی داریم زبان تمرین میکنیم و ازت چیزی میپرسم، اینجوری فکر میکنی و جواب میدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

حانیه
20 تیر 92 2:10
سلام ماشالا نینی نازی داری خدا حفظش کنه به وبلاگ گل پسر ما هم سر بزن و نظر بذار راستی نی نی تو از طرف من ببوسش
زهره مامان آریان
20 تیر 92 2:23
چه باحال داره فکر می کنه.قربونش بشم. انشالله دیگه مریض نشی. بوس برا پسرس خوش زبون و مهربون
زهرا(✿◠‿◠)
20 تیر 92 18:43
آریامم چه بزرگ شده ماشاللاااااا قربون شیرین زبونیت خالههههه
مامان ترنم
22 تیر 92 2:08
خیلی پسر نازی داری خدا ببخشه
سمیرا مامان آنیتا
22 تیر 92 13:57
عزیزدلم ایشالا که دیگه الان خوبه خوبه هزارماشالا خیلی باهوشه ها .. پازل چیدن .. آفرین نابغه کوچولو
مامان آرشیدا کوچولو
24 تیر 92 0:43
عزیزم نبینم بیمار بشی عزیزم خدا بد نده امیدوارم لحظه های شادی براتون بیشتر و بیشتر بشه کنار آریام مهربونم صفحه های پازل هم خیلی خوبه و همچنین جعبه نخ و مهره ساخت گلدونه
نوشين مامان آريا
24 تیر 92 11:30
سلام آريام گلم عزيز دلم مريض شده بودي خدا بد نده بلا ازت بدور باشه. ماشااله خيلي ناز شدي
مامان ابوالفضل
24 تیر 92 20:19
سلام عزیزم دلم خیلی خیلی تنگ شده بود شرمنده یه مدتی نیومدم از دست بی نتی کار زیاد و اذیتهای ابوالفضل الهی قربونش برم که اینقدر نانازیه این پسملی خدا حفظش کنه مامانی عکسها فوق العادن
ازاده مامان هانا
26 تیر 92 2:38
اریاااااااااااااام جونممم چرا مریض شدی خدا اخه دردو بلات بخوره تو سر منننننننن... قربون اون فکر کردنو تشکر کردنت بشم پسر باهوشششششششش دلم برات تنگ شده بود
مامان سام
26 تیر 92 2:44
واقعامحاله بیام تو سایت و به وبلاگ "آریام"سرنزنم آخه خیلیییییییییییییییییی دوست داشتنیه
الهام
26 تیر 92 13:25
برای مامانی وآریام نازم بازم مثل همیشه عکسا ی خوشمل موشمل کذاشتی و من کلی قربون صدقه اش رفتم با اون عکس فکرکردنش
مادر آتیلا
27 تیر 92 19:26
چه پسر نازی دارید .ماشالله داره.....
مامان سام
27 تیر 92 20:19
مامانی غیبتت دیگه خیلی طولانی شد مطلب جدید بذار دیگه.دلمون برا آریام یه ذره شده
آجی محمدمهدی
30 تیر 92 11:13
خیلی نازفکرمیکنی دانشمند عزیز.من شمارولینک کردم شماهم اگه خواستین لینکم کنین باعث افتخاره.http://mohammadmahdi90.niniweblog.com
مولود(مامی آنیتا)
30 تیر 92 16:18
من که عاشق این گل پسر ناز هستم جدا واقعا با این پاراگراف آخر موافقم، با اینکه گاهی خسته میشم از شیطنتاش ولی وجود مهربونش جون میگیرم. . ایشالا که دیگه هیچ وقتم مریض نشی گل پسری.
ستایش
1 مرداد 92 5:32
اریام یه دنیا دوست دارم
شانا
2 مرداد 92 3:30
سلام دلم برات تنگ شدهتوروخدا زودتر بیااااااااااااااا بوووووووووووووس
sara
2 مرداد 92 3:36
shana
2 مرداد 92 4:08
دلم برات تنگ ده خوشگل خاله
مامان شایان و پرنیا
2 مرداد 92 20:05
ماشالله به نی نی خوشگلت ایشالله دیگه هیچوقت مریض نشه
♥ نیم وجبی ♥
6 مرداد 92 13:58
گل من هزار ماشالله چه عکسهای نازیییی دلم برات تنگ شده بود قند عسل
Elnaz
6 مرداد 92 23:49
Aqayee motefakeeere khordaniii...