تلاشهای پسر شیطونم برای غلتیدن
عزیز دلم چهارشنبه دوازدهم مرداد ساعت ١٠ شب رسیدیم رامسر. هوا خیلی گرم بود و تو هم کلافه شده بودی. حمامت کردیم تا کمی خنک بشی. به محض اینکه گذاشتمت روی تشک شروع کردی به غلت زدن. نمیدونم چرا گوشت رو میگرفتی!؟ شاید میخواستی از یه دستگیره یا تکیه گاه کمک بگیری. نیم ساعتی مشغول بودی و بعد از چند بار تلاش بی وقفه بالاخره تونستی غلت بزنی فسقلی من، اما نمیتونستی دستت رو آزاد کنی تا دیشب که موفق شدی و تونستی سرت رو هم بالا نگه داری. آفرین پسر گلم...(هجدهم مرداد ٩٠)
تلاشهای آریام شیطون به روایت تصویر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی