آشپزخونه
وقتی مامان تو آشپزخونه مشغول کاره، تو هم مامان رو همراهی میکنی تا تنها نباشه. قبل از هر کاری، اول میری سراغ کابینت آبکش و این جور چیزها. یکی یکی همه رو در میاری و بعد از چند ثانیه پرت میکنی زمین. بعد نوبت کابینت خوراکیهاست که فقط دوست داری بسته اونها رو به شدت تکون بدی و بکوبی به هر جایی که دستت میرسه. حوصله ات که سر رفت میری سراغ ماشین لباسشویی و صد بار درش رو باز میکنی و میبندی. آخر سر هم با گوشتکوب چرخ گوشت که دیگه میدونی کجاست، برای مامان موسیقی مینوازی. اگر هم در حین انجام این کارها، مامان در حال شستن ظرف باشه، تا دستکشهای مامان رو نگیری، آروم نمیشی. خلاصه اونقدر کنار مامان میمونی، تا کارها تموم بشه. متاسفانه این چند وقت اصلا اجازه نمیدی ازت عکس بگیریم و تا متوجه میشی میخوایم از یه چیز خاص عکس بگیریم، اصلا به دوربین نگاه که نمیکنی هیچ، دیگه اون کار رو هم انجام نمیدی. بابا و مامان عاشق همین شیطنتهات هستند عزیز دلم.
این هم چند تا عکس از بازیگوشی موش موشک ما