سرسره بازی
هفته آخر اردیبهشت ماه برای خداحافظی رفته بودیم رامسر و یه سر هم به جشنواره غذاهای محلی تو تله کابین رامسر زدیم. اونجا چند نفر لباس دلقک و خرگوش پوشیده بودند. تو هم داشتی بهشون نگاه میکردی که یه مرتبه یکیشون پرید جلو و با دست زد پشتت. تو آنچنان ترسیدی و زدی زیر گریه که ما مجبور شدیم از اونجا بریم بیرون. برای اینکه حال و هوات عوض بشه، رفتیم زمین بازی و گذاشتیمت رو سرسره. اول یه کم شک داشتی و نمیدونستی چیه ولی بعدش اونقدر خوشت اومد که دیگه به ما اجازه نمیدادی مواظبت باشیم. صد دفعه گذاشتیمت بالا و سر خوردی و باز هم میخواستی. خیلی خوش گذروندی و ما هم از دیدن شور و شوق کودکانه و خنده های شیرینت لذت بردیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی