شیرینی زندگی مامان و بابا
آریام کوچولو، دلبند مامان و بابا کمتر از دو هفته دیگه تو قدم به این دنیای زیبا میذاری. تو هشت ماه گذشته معنای زندگی ما بودی و روزها و شبهای ما حال و هوای جدیدی پیدا کرد. همه دلخوشیها و لذتهای دنیا رو در کنار تو و با تو آرزو میکردیم.. لحظه هامون پر از شادی و هیجان شده و برای دیدنت ثانیه شماری می کنیم.
از روزی که برای اولین بار طپش قلب مهربونت رو دیدیم، تمام زندگیمون از نگاه تو شد و به خاطر تو. خیلی هیجان زده بودیم. برات کلی آهنگ، قصه، لالایی، شعرهای شاد و حتی موسیقی موزارت مخصوص نوزاد جمع کردیم. ما هفته به هفته تغییراتت رو چک میکردیم و میدونستیم هر هفته چقدر تغییر میکنی و چه جوری بزرگ میشی. با شروع هفته شانزدهم(١٥/٨/٨٩) مامان اولین حرکاتت رو احساس کرد، گر چه خیلی آروم و ضعیف بود و فقط مامان و گاهی بابا با صبر و حوصله زیاد متوجه میشدند. ولی حس فوق العاده ای بود. یک احساس خیلی زیبا و تازه. احساسی که نشون میداد یک انسان کوچولو داره ابراز موجودیت میکنه و نیاز به مراقبت و توجه ما داره. تو هفته بیست و یکم (٢٠/٩/٨٩) حرکاتت اونقدر قوی شده بود که به راحتی دیده میشد. تقریبا از هفته بیست و سوم(٤/١٠/٨٩) هم شروع کردی به سکسکه کردن و با بزرگ شدنت اونقدر قوی سکسکه میکردی که دل مامان تکونهای شدید میخورد و ما از تصور این سکسکه های با مزه کلی ذوق میکردیم و میخندیدیم. عشق مامان و بابا فصل بهار زیباترین فصل ساله که همه دنیا رو دوباره تازه و زنده میکنه. همه جا سبز و زیبا میشه. ما هم تو این قشنگترین فصل و ماه سال منتظر ارزشمندترین هدیه خدا که پسر ناز و کوچولومونه هستیم. از خوشحالی اینکه تا چند هفته دیگه وجود نازنینت به زندگیمون گرمای خاصی می بخشه، تو پوستمون نمی گنجیم....خیلی دوست داریم عزیز دلم...