آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

دلتنگی مادرانه

1391/4/21 8:07
نویسنده : مامانی
892 بازدید
اشتراک گذاری

میدونم که دلم تنگ میشه، برای این روزها...برای این لحظه ها که دارند تند تند میان و میرن و کودکی تو رو با خودشون میبرند. دلم میخواد تک تک این روزهای با تو بودن حک بشن تو ذره ذره وجودم. میترسم یه وقت لحظه ای رو جا بذارم و دیگه فرصت برگشتن نداشته باشم.

نازنینم دلم تنگ میشه برای اون وقتهایی که سرت رو روی شونه ام میذاری و محکم بغلم میکنی و بعد هم بدون اینکه ازت بخوام بوسم میکنی...دلم میخواد جای بوسه هات تا ابد رو صورتم باقی بمونن. وقتی بغلت میکنم، یه نفس عمیق میکشم و هزار بار میبوسمت تا عطر خوب تنت تو ذهنم بپیچه و واسه همیشه جا خوش کنه....

وقتی نوازشت میکنم و موهای نرمت رو با انگشتهام لمس میکنم، وقتی دستهای کوچولوت رو تو دستم میگیرم و برات لالایی میخونم، وقتی صورتم رو میچسبونم به صورتت تا گرمای نفست رو احساس کنم...چشمهام رو میبندم و همه رو به خاطر میسپارم...میدونم این ثانیه ها دیگه تکرار نمیشن. پسر قشنگم دلم تنگ میشه برای این خنده های شیرین و کودکانه ات، وقتی با هم شادی میکنیم، با هم میرقصیم و تو از ته دل میخندی و با نگاهت ازم میخوای تکرار کنیم و من مشتاق تر از تو منتظر تکرار و باز هم تکرار. دلم حتی برای بازیگوشیها و شیطنتهات تنگ میشه. برای کارهایی که نباید بکنی...برای لجبازیهات، گریه های بی دلیل و مدام....برای قهر کردنهات.

نمیدونم چه جوری تو بغلم بگیرمت، ببوسمت و لمست کنم تا سیر بشم، تا فردا دلتنگ نگاهت نشم، حتی برای ثانیه ای. شاید چند سال دیگه،وقتی برای خودت مردی شدی، دیگه کودکی نکنی ....اونوقت من باز هم دلم تنگ میشه و باز هم دلم میخواد بیای کنارم و سرت رو شونه ام بذاری و بدون اینکه ازت بپرسم بگی مامانی دوستت دارم...ده تا.

آریام قشنگ مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان ابوالفضل
22 تیر 91 11:14
سلام خانومی واقعا دل منم تنگ میشه گاهی اصلا دلم نمیخواد ابوالفضل بزرگ بشه دوست دارم زمان متوقف بشه و بتونم حسابی بهره ببرم می دونم خودخواهیه ولی دلم میخواد مال خودم باشه دلم می خواد لحظه به لحظه شیرینیه داشتنش و بچشم خیلی سخته امیدوارم که با بزرگ شدنشون این حسهای قشنگ هم باقی بمونه
رز- مامان رایان عسلی
22 تیر 91 17:25
خانمی دلتنگی هات را درک می کنم. من از همین حالا که رایان 5 ماهشه دلم برای نوزادیش تنگ شده. چقدر زود می گذرد! گل پسر ماهی داری خیلی بانمک و خوش تیپ هستش
زهره مامان آریان
24 تیر 91 2:21
سلام دوست جونم احساستو کاملا درک می کنم چون همیشه خودم به این موضوع فکر می کنم.همیشه فکر می کنم هرچی که بزرگتر میشن اونا بچه ها مستقل تر و مادرا وابسته تر و محتاج تر. ولی چه میشه کرد الات تا میتونیم باید از لحظه هامون لذت ببریم
مامان محمد صادق(زهرا)
24 تیر 91 9:47
دوستون دارم
فریبا مامان حسام
25 تیر 91 17:28
ای جان.کاملا درکت میکنم. واقعا همینه که نوشتی.ای کاش می شد تک تک لحظاتو ثبت کرد.
مامان آرشیدا کوچولو
28 تیر 91 1:23
واقعا کاشکی میشد زمان رو آهسته کرد من که دلم برا نوزادی های آرشیدا یه ذره شده 1333 رمز
سمیرا مامان آنیتا
29 تیر 91 11:48
من هم همینطور .. دلم خیلی برای این روزهای خوب کودکیش تنگ میشه . . . فکر کنم بخاطر همین مسئله ، قدیمی ها این همه بچه داشتن
مامان مرضیه
29 تیر 91 22:21
سلام عزیزم من وقتی داشتم نوشتت رو میخوندم اشک اومد تو چشمم تمام حرفایی که زده بودی انگار تو دله من بود ولی من بلد نبودم مثل تو بگمش منم مثل تو عاشق پسرمه
آزاده مامان هانا
30 تیر 91 0:49
واييييييييي منم دلم تنگ شد كاش ميشد تموم نشن اين لحظه ها
عسل و غزل
2 مرداد 91 3:05
دوست نازنینم هر روز از زندگی این وروجکا لذت خودش رو داره.حتی صد سالگی و هزار سالگیشون
مامان ژیلا
11 مرداد 91 20:05
فسقلی عزیزم خیلی دوست دارم تو اولین نوه ای و کوچولوئی مامانت رو برام تکرارمیکنی از اونجا که میبینم حرفا و احساسم تو نوشته های مامانته خوشحال میشم که مامانت هم داره این حس رو تجربه میکنه اخه مامان خودم همیشه میگن : تا کسی مادر نشه معنای واقعی عشق و فداکاری رو نمیدونه خلاصه میگم گرچه من و پدربزرگت بهار زندگی رو پشت سر گذاشتیم ولی زندگیمون با تو دوباره بهار شد