بزرگ مرد کوچکم دو ساله شدی
عزیز دلم امروز دوساله شدی و من هر روز و هر وقت که تو آغوشم گرفتمت و بوی خوش و کودکانه ات رو حس کردم، قلبم از عشق پاک و بینهایتت لبریز شد و خودم رو خوشبخت ترین دیدم. ممنون عزیزم که با اومدنت دنیای ما رو زیبا کردی. ممنون که زن بودنم رو کامل کردی و من رو لایق مادر شدن کردی. ممنون که اجازه دادی ثانیه ثانیه عمرم برای بزرگ کردن و بالیدنت باشه. مامان و بابا بیشتر از هر کسی تو دنیا دوستت دارند و همه خوبیهای دنیا رو برات میخوان. تولدت مبارک پسر مهربونم.....
و اما شب تولدت که به همه و از همه بیشتر به خودت خیلی خوش گذشت. وقتی از خواب بعداز ظهر بیدار شدی و دیدی همه جا پر از angry bird شده، با تعجب میگفتی اٍ...تا ازت غافل میشدیم، میرفتی سر یخچال و میخواستی چشم و ابروی اون angry bird هایی که رو سالاد و ماست بود، بخوری و تا شب مجبور شدم چند باری اونها رو ترمیم کنم. کیک تولد برات خیلی جالب بود و با چشمهای گرد، چند ثانیه ای فقط نگاهش کردی، اما وقتی با چاقو بریدیش، یه لحظه ناراحت شدی و با گریه گفتی" آکابد". انگار ترسیده بودی یا ناراحت شدی. باز هم فقط میخواستی شمع فوت کنی و به هیچ چیز توجه نمیکردی....حتی کادوها. از کلاه تولد هم اصلا خوشت نیومد و در کل، با زحمت زیاد تونستیم چند تا عکس ازت بگیریم فقط برای یادگاری. امیدوارم خاطره خوبی از امشب داشته باشی که همین برای ما کافیست....