آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

روزهای سخت

1392/2/23 17:45
نویسنده : مامانی
834 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای بعد از گرفتن از شیر، روزهای سختی بود...برای همه ما. تو فقط بهانه گیری کردی و سر هر چیزی لجباز شدی، حتی برای پارک رفتن و لباس پوشیدن. تا چیزی بر خلاف خواسته ات میشد، جیغ میزدی. هر کسی تو این روزها دیدت، تعجب میکرد از کارهات. از صبح که بیدار میشدی، گریه میکردی و میخواستی تو بغلم باشی تا شب. بیشتر وقتها همراه بابا تو سایت گوگل (یا به قول خودت گوگول) عکسهای angry bird پیدا میکردی و این تنها لحظاتی بود که آروم بودی. از همه بدتر اینکه اصلا غذا نمیخوردی، حتی میوه هایی که دوست داشتی. وقتی برای چک آپ رفتیم دکتر، برخلاف همیشه که قد و وزنت مناسب بود، کمبود وزن داشتی و من خودم رو مقصر میدونستم....شبها اونقدر برات کتاب داستان و شعر میخوندم که خوذم از خستگی خوابم میبرد. چند تا داستان هم از angry bird ساختم و برات گفتم که خیلی خوشت اومد و هنوزم هر شب یه داستان از اونها میخونم.

گاهی از کارهات اونقدر کلافه و عصبانی میشدم که گریه ام میگرفت اما دلمم برات میسوخت. وقتی با اون دو تا چشم سیاه و گرد شده ات، نگاهم میکردی و خودت رو بهم میچسبوندی، دلم میخواست هر کاری میشه برات انجام بدم تا تو عزیز دلم، اذیت نشی. این چند روز به اندازه دو سال گریه کردی و بیشتر وقتها چشمهات خیس بود...

بالاخره بعد از حدود دو هفته آرومتر شدی و دست از گریه و لجبازی برداشتی. مامان هم موفق شد با کمک عکس خرگوش رو بسته جرقه و عکس گاو رو بطری شیر، برای صبحانه ات تنوعی ایجاد کنه که خوشبختانه خیلی هم خوشت اومد و حالا خودت در یخچال رو باز میکنی و شیر میخوای. گاهی هم عصرها شیر و جرقه (خودت میگی جقله) میخوری (بهت گفتم اینها رو خرگوشی و خانم گاوه برات آوردند تا بخوری و مثل angry bird قوی بشی، تو هم به عشق اونها هر کاری میکنی).

پسرک عزیزم، دوستت دارم و بدون که به مامان هم خیلی سخت گذشت، خیلی بیشتر از تو. اما خوشحالم که این کابوس هم تموم شد و تو وارد مرحله جدید و قشنگی از زندگیت شدی...

عکسها مال این روزها نیست...گذاشتم حالت یه کم بهتر بشه تا حال و حوصله عکس انداختن داشته باشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

♥ نیم وجبی ♥
21 اردیبهشت 92 0:19
فدای گل پسری چه منظره ی خوشگلی امیدوارم این روزها هرچه زود تر بگذره عزیزم
مامان آرشیدا کوچولو
21 اردیبهشت 92 0:42
عزیز دلم مرحله خیلی سختیه اما بعدش هم سخته که این لجبازی ها تداوم پیدا نکنه امیدوارم به آرامش برسید عزیزم اما همین که اتاق نی نی جدا میشه ، دیگه بهت وابسته نیست خیلی خوبه ...
شاه شمشاد قدان
21 اردیبهشت 92 2:20
سلام به مامان آریام وبلاگ زیبا و پر احساسی دارید من که خیلی از نوشته هات لذت بردم به امید موفقیت شما و پسر دلبندتان
نوشين مامان آريا
21 اردیبهشت 92 11:26
عزيز دلم قربونت برم كه بهت سخت گذشت ناز من با اون صورت قشنگت. دوست خوبم خدا را شكر اين مرحله رو پشت سر گذاشتي منم بايدآريا رو از شير خشك بگيرم وقتي فكر مي كنم چه روزهايي رو گذروندي غمم مي گيره آريام جونو خيلي ببوس
فریبا مامان حسام
21 اردیبهشت 92 15:04
آریااااااااااااااااااام مرد شدیا آفرین اگه بدونی غذاهای دیگه چقدر خوشمزه تره. دیگه آقا شدی عسلم. عکساتم خیلیی ماه شده
sanaz
22 اردیبهشت 92 19:36
ey jannnnnnnnnnam,kolahe AKBA
ازاده مامان هانا
25 اردیبهشت 92 15:52
خوبی نفسم؟ الهی که این روزارو راحت پشت سر بزاری و مامانت کمتر اذیت شه... مطمعنن براش خیلی سخته.. اخه به چسبوندن تو به خودش عادت داشت..بعضی وقتا بیا بهش بچسب همین جوری الکی تا دلش وا شه. دوستت دارم مث همیشه
مولود
27 اردیبهشت 92 16:39
آخی الهیییییی.درکت میکنم چون منم آنیتا رو از شیشه شیر گرفتم میدونم واقعا سخته. جدا من عاشق این گل پسرم،هم خودشو دوس دارم هم مادر مهربون و با مرامشو که همیشه بهمون سر میزنه الهی همیشه خنده رو لباتون باشه
نوشين مامان آريا
29 اردیبهشت 92 13:13
سلام دوست خوبم كجاييد آريام جان خوبه ناز و نمكي خاله راستي مي خواستم بدونم تزيينات تولد آريام جان رو تو همين سايت تزيينات تولد سفارش داديد. ممنونم البته آرياي من به چيز خاصي تا حالا علاقه نشون نداده
زهرا(✿◠‿◠)
31 اردیبهشت 92 20:35
آخـــــــــــــــــــــــــــــی... نازی..... چقد آریام اذیت شد!!! خیلی ناراحت شدم! الان بهتره؟ عاشقشم با اون حیوونای عروسکیش که همیشه همراشن!!!
مامان آراد(خاطره)
31 اردیبهشت 92 23:35
جونم...مبارکت باشه بزرگ شدنت عزیز خاله...دیگه هزار ماشالا برای خودت مرد شدی.... قربون معصومیتشون برم که موقع از شیر گرفتن چقدر اذیت میشن... عوض من ببوسش گل پسرو مامانییی
مامان سارا
2 خرداد 92 18:26
ميلاد مرتضي اسدالله حيدر است جشن ولادت علي(ع) آن مير صفدر است زوجي براي فاطمه حق آفريده است اين زادروز همسر زهراي اطهر است ولادت حضرت علی(ع) مبارک
✿♡✿ مامان و بابای محمدپارسا ✿♡✿
6 خرداد 92 18:33
عزیز دلمی
عسل و غزل
6 خرداد 92 22:16
خدا رو شکر که با این مساله خوب کنار اومده همه ی رفتارایی که نوشته بودی کاملا طبیعی بود هزار ماشالا به این گل پسر عزیزم که هر روز زیبا و زیباتر میشه خدا حفظش کنه براتون میبوسمش هوار تا
مامان شايان و پرنيا
7 خرداد 92 1:32
پسر خوشگل از شير گرفتنت مباركه
سمیرا مامان آنیتا
8 خرداد 92 12:13
این از شیر گرفتن هم خیلی کار سختیه ها ما که با شیشه میدیم و اینقدر وابستگی هست چه برسه به تو که از شیر خودت تغذیه اش میکردی امیدوارم که وزنش و غذا خوردنش هم بهتر بشه حالا .. مگه چقدر هست که نگرانشی ؟
عسل و غزل
8 خرداد 92 15:14
سلام دوست مهربونم لطف کردی به ما سر زدی عکس تخت خواب دخملا رو گذاشتم راستش تا امروز پیش نیومده بود عکس بندازم
ستاره زندگیم
11 خرداد 92 20:06
سلاممممممم خوبی عزیزم وبلاگ زیبایی دارین دوست دارم با شما تبادل لینک کنم به ماهم سر بزنید خوشحال میشم
زهره مامان آریان
14 خرداد 92 0:11
خدا رو شکر که آرومتر شده.واقعا سخته درکت می کنم. یادمه آریان تا چند ماه بعد از شیر گرفتن نصفه شب بیدار میشد و فقط جیغ میزد و گریه میکرد تا 20 دقیقه نیم ساعت.به هیچ وجه هم آروم نمیشد
مامان مرضیه
14 خرداد 92 23:37
الهی فداش بشم مرد شده مامان این لباسارو وقتی داره کت و شلوار دامادیشو میپوشه بهش نشون بده بدونه این قدی بودو مرد شد مامانش براش زحمت کشیده. کوروش خیلی همش میخواد شیر بخوره روزی هزار بار میگه ماماااااااااااااااااننننننن مه مه البته من که برای اون گفتنش میخورمش ولی اینطوری لاغر میشه ما لبتابمون خرابه نمیتونم زیاد بیام اینجا برای همین مامانی کمتر به شما سر میزنم ولی به یادتون هستم