آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

گله دارم...

1392/10/25 10:15
نویسنده : مامانی
973 بازدید
اشتراک گذاری

تو تعطیلات تاسوعا و عاشورا، آریام تب کرد و ما از ترس تشنج، نفهمیدیم که چه جوری خودمون رو برسونیم بیمارستان فوق تخصصی کودکان تهران...شب اول دکتر گفت یه سرماخوردگی ساده است و با یه آمپول دگزا و یه آنتی بیوتیک خارجی(که بعدا دیدیم دست همه هست) ما رو راهی کردند...فردا شب دوباره آریام تب کرد و ما دوباره رفتیم بیمارستان...تبش واسه سومین روز چهل درجه بود و آقای دکتر متخصص بدون معاینه، فقط یه آزمایش خون داد که سه ساعت بعد، جوابش حاضر میشد...بماند که خانمهای پرستار با چه لحنی جواب میدادند و برخورد میکردند...واسه سرم زدن هم ما رو از اتاق بیرون کردند و چهار نفری داشتند سرم وصل میکردند...صدای گریه و جیغهای آریام میومد و ما هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم....چند جای دستش رو سوراخ کردند و آخر هم با دعوا و شکایت ما، بالاخره خانم سرپرستار اومد و سرم رو وصل کرد...خدا میدونه که اون شب به ما چه گذشت....جواب آزمایش خوب بود و ساعت شش صبح، آریام رو مرخص کردند و ما همون روز رفتیم دکتر خودش که متاسفانه روزهای تعطیل در دسترس نیست...دکتر گفت برونشیت شدیده و ریه های آریام عفونت کرده و باید بستری میموند...گفتم با چه تشخیصی؟با تشخیص سرماخوردگی؟!من موندم که اگه این دکتر نبود و با تشخیص درست و داروی مناسب، تب آریام قطع نمیشد...ما الان کجا بودیم و چیکار میکردیم....

خدایا تو این شرایط و اوضاع و احوال فقط خودت میتونی حافظ و نگهدار همه بچه هایی باشی که شاد بودن و سالم زندگی کردن، اولین حقشونه...یه روز، بعد از اینکه حالت بهتر شده بود، من از اضطراب و ناراحتی روزهای گذشته، دیگه بغضم ترکید و زدم زیر گریه...اومدی دستهات رو دور گردنم حلقه کردی و گفتی عزیزم گریه نکن...دستمال بیارم، اشکهات رو پاک کنی، گریه ات بیاد پایین...فقط خدا فهمید که من چه حالی شدم!

پسندها (2)

نظرات (21)

نوشين مامان آريا
10 آذر 92 9:21
عزيزم نبينم ديگه اينطوري مريض بشي گل كوچولوي ناز. حق داري تو اين مملكت تنها چيزي كه مهم نيست جون آدمهاست. اينقدر هم بي تجربه هستن كه بچه رو سوراخ سوراخ ميكنن.الان حالش بهتره عزيزم ايشااله خوب باشه و صورت ماهش خندان و تنش سالم
مامان تارا و باربد
10 آذر 92 11:19
عزیزم خسته نباشی مریضی بچه ها خیلی سخته امیدوارم همیشه بلا ازتون دور باشه و سلامت باشید متأسفم برای بعضی پزشکا و پرستارای بی مسئولیت ..........
نرگس مامان حسام
10 آذر 92 12:35
الهی دودونه ی من. خیلی ناراحت شدم. پسر مامانی ایشالله دیگه هیچ وقت مریض نشی و مامان جونی رو همین قدر شایدم بیشتر دوست داشته باشی.
سمیرا مامان آنیتا
10 آذر 92 15:04
الهی من بمیرم برای این کوچولوهای طفل معصوم که تو چه شرایط بحرانی باید بزرگ شن آریام قشنگم خدا نگهدار تو و همه کوچولوهای معصوم این سرزمین باشه مامانی کاش جلوی آریام گریه نکنی طفلک خودش که مریض بوده تو رو هم اینجوری دیده بدتر تو روحیه اش هم اثر میذاره .. ایشالا که تن نازکش هیچ وقت گرفتار مریضی نشه
مامان محمد پارسا
10 آذر 92 19:41
سلام عزیز دلم الهی فدای این دردونه بشم که مریض شده بیمارستان رو به همین دلیل دوست ندارم حاضرم تو خونه شب تا صبح بیدار بمونم اما بیمارستان نبرمش خیلی سخته مامانی واقعا خسته نباشیانشاالله همیشه سلامت باشی گل خاله و هیچوقت مریض نشی که بخوای بری بیمارستان
مامان آرشیدا کوچولو
11 آذر 92 0:44
وای عشق کوچولوی من چرا مریض شده مامانی خوب میشه زودی خدا رو شکر دکترش سریع تشخیص داد . خدا قسمت نکنه بیمارستان رو منم مزه اش رو چشیدم رگ آرشیدا پیدا نمیشد سوراخ سوراخش کردند ... کلا برا بچه ها اینطوریه خیلی بد رگشون پیدا میشه . من شخصا بالا سر آرشیدا غش کردم افتادم زمین بردند بهم سرم زدند خوب شد داخل نرفتی یعنی بدترین صحنه ایی که یه مامان میتونه ببینه
sani
13 آذر 92 13:00
aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiize delam
یاسمن
13 آذر 92 17:28
الهی ایشالا زودتر پسر نازتون خوب بشه من یکو نیم سال یش اتفاقی وبلاگ قشنگتون رو دیدم و خیلی برام جالب بود از پسر باهوشتونم خیلی خوشم اومد امروز گفتم سری بزنم به آریام خان ببینم احوالش چطوره که دیدم این عکسو گذاشتین خیلی نگران و ناراحت شدم امیدوارم زودتر خوب شن.چقدر قشنگ حسای مادرانتونو بیان میکنین من هنوز مامان نشدم نمیدونم واقعا اینقده حس مادری قشنگه؟؟؟ سلام...ممنونم از لطفت.بله عزیزم...مادر شدن یه حس بی نهایته که تا مادر نشی لذتش رو درک نمیکنی...واسه خودم هم همین طور بود.ایشاالله هر وقت که وقتش باشه خدا یه نی نی خوب و سالم بهت بده تا دنیات کامل بشه
مرجان مامان آران و باران
13 آذر 92 19:27
وای عزیزم واقعا ناراحت شدممممممممم ایشالا که بهتر شده باشه ایشالا بلا دور باشه و همیشه سالم و شاد باشید
مامان محمد پارسا
19 آذر 92 19:26
مامانی امیدوارم هر جا هستید سلامت باشید ما منتظر خبرهای خوب هستیم از شما
مامان هیما
20 آذر 92 14:54
قربون خندهات بشم عزززززیززززم انشااله دیگه مریض نشه این گل پسملمون
مامان یاسمین زهرا
21 آذر 92 0:32
مریضی بچه ها خیلی بده خدا کنه هیچ بچه ای مریض نشه
مامان ابوالفضل
21 آذر 92 16:09
سلام عزیزم چه ناراحت شدم این عکس و دیدم راستش من نمی دونستم شما هم مثل ما همچین محرمی داشتین واقعا سخته دیدن این گلهای ناز روی تختهای بیمارستان باورت نمیشه که تک تک لحظه های تو بیمارستان از ذهنم پاک نمیشه شده کابوس شبانه م الان هم هر شب که بیدار میشم به ترس اینه که آیا سرم میره، آیا ابوالفضل راحت خوابیده و هزار هزار خستگیه اون شبهای سخت در بیمارستان خدا رو شکر الان بهترن خدا همه ی مریضها رو خصوصا بچه ها رو شفا بده از همه سخت تر برخورد پرستارهاست همین خون گرفتن و سرم وصل کردن که انگار دارن رکورد میزنن و میخوان بدون حضور مادر باشه و بچه رو سوراخ سوراخ می کنن امیدوارم که حال گل پسرمون آریام خوبه خوب شده باشه که واقعا راست می گم من حس خاصی بهش دارم و خیلی دوسش دارم خدا حفظش کنه عزیز دلمونو
مامان ایمان
22 آذر 92 0:39
واییییی خاله فدات بشه عزیزم واقعا ناراحت شدممممممممم ایشالا که بهتر شده باشه
عسل و غزل
26 آذر 92 23:45
دوست خوبم هم خدا هم همه ی مادرا حال شما رو میفهمن خدا رو شکر که مریضی دورش رو طی کرده و گل پسرمون حالش خوب شده.ولی حالی که داشتی رو کاملا درک میکنم از این روزا زیاد تجربه کردم.
زهرا (✿◠‿◠)
24 بهمن 92 0:23
قربون آریام ملوسمممم ان شاللا که تنت همیشه سالم باشه
مامان آریان
6 اردیبهشت 93 0:22
تولد گل پسرت مبارک. من رمزتو ندارم ولی....
مامان كياراد
24 اردیبهشت 93 9:58
سلام دوست من ...ممنون كه به ما سر زديد ...خوشحال ميشم در جمع دوستان ما باشيد....بازم پيش ما بياييد...
زهرا (✿◠‿◠)
5 خرداد 93 16:24
سلام عزیزم.... خوبی؟ دلم واسه پسری تنگ شده!
مامان مطهره
17 آذر 93 7:59
اخههه الهی همیشه سلامت باشه کوچولوتون..
مامان
7 دی 93 2:27
اخی عزیزم.. خدا رو شکر که حالش خوب شده بیمارستان مفید رفته بودید؟ خیلی درهم برهمه از اونجا متنفرم ،الهی هیچ بچه ایی و کلا هیچ انسانی محتاج دوا و دکتر نشه ... الهی همیشه تنتون سلامت باشه