کودکانه
هفته گذشته روزهای خونه موندن و بیرون نرفتن بود و خدا میدونه چقدر سخت گذشت چون تو عاشق فضای آزادی برای دویدن و بازی کردن و محاله که چند دقیقه یه جا بند بشی. تو این چند روز تا جائیکه میشد بازی کردیم و خندیدیم، کتاب خوندیم و با تمام آهنگها و تیتراژهای مورد علاقه ات رقصیدیم. نمایش عروسکی داشتیم با قصه حسنی نگو یه دسته گل، حسنی ما یه بره داشت و مهمونهای ناخونده. اول مامان هم میخوند و هم اجرا میکرد...بعد خودت یاد گرفتی و اجرا میکردی. هنوزم بین عروسکهای جدید و قدیمت، الاغ یا به قول خودت اک رو از همه بیشتر دوست داری و واسه هر کاری اونهم باید باشه...واسه غذا خوردن، رقصیدن، خوابیدن و واسه تمام لحظه های شادی و ناراحتی. کارتهای بن بن بن مقدماتی رو تموم کردی...خیلی زودتر از اونچه که فکر میکردم و من عاشق کارت جوجه هستم وقتی میگی جوجو اونهم با یه صدای نازک و لبهای غنچه شده.
خوشبختانه بیخیال پنگول شدی (چون مامان اصلا این گربه بی ادب رو دوست نداشت) و کلاه قرمزی هم کمتر میبینی. در عوض چند تا کارتون کوتاه برات دانلود کردیم که هم متنوع هستند و هم آموزنده. شبها هم وقت خواب تک تک عروسکهات رو صدا میکنی و مامان هم باید بگه الاغی خوابه...دایناسورت خوابه...خرسی و لاک پشتی و .... خوابند تا رضایت بدی و بخوابی. کاش تمام روزها و شبها به همین سادگی سپری میشدند، به سادگی همین کودکیهای دوست داشتنی.
هر روز چند تا از عروسکهات رو میچینی دورت و براشون نمایش اجرا میکنی
این هم الاغ دوست داشتنی