آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

کنترل تلویزیون

آریام شیطون مامان حالا دیگه متوجه شدی که اگر کنترل تلویزیون رو به سمتش نگه داری، تصویرش عوض میشه و برنامه تغییر میکنه. واسه همین تا ما کنترل رو برمیداریم، با اعتراض و ﺇ ﺇ کردن بهمون میگی که کنترل فقط باید دست تو باشه. بعد هم کنترل رو میگیری به سمت تلویزیون و کانالش رو عوض میکنی. البته بیشتر وقتها دکمه اشتباه رو میزنی و منتظر میمونی تا مامان یا بابا بهت کمک کنند. قبل از این تا کنترل میرسید دستت، بلافاصله میخوردیش، اونهم با چه لذتی.         ...
7 ارديبهشت 1392

ده ماهگی آریام عسلی

آریام قشنگم،ده ماه از روزهای قشنگ زندگیت گذشت. روزهایی پر از هیجان و شادی و صدای خنده های شیرینت که زندگی ما رو شادتر از همیشه کرد. موش موشک ما، تو این مدت کارهای زیادی یاد گرفتی که با انجام هر کدوم از اونها، مامان و بابا و همه اطرافیان کلی ذوق میکنند. قند عسل، حالا دیگه با اطمینان و تنهایی میشینی. میتونی با کمک ما روی پاهای کوچولوت بایستی و با تاتی کردن اولین قدمهای کوچک زندگیت رو برداشتی. روروک هم ماشین دوست داشتنیت شده که با اون تند تند به هر جایی که بخوای میری. عسل مامان نشسته و میخواد کتاب بخونه با هر آهنگی که دوست داشته باشی (مثل لیلی از سینا حجازی و فقط تو نیستی از هلن) شروع میکنی به ...
7 ارديبهشت 1392

عکسهای پسر کوچولوی مامانی

  آریام کوچولوی مامان در اولین سفر هوایی تو هواپیما      آریام به جای کالسکه از سبد خرید فروشگاه خوشش اومده بود     آریام فسقلی مشغول نقشه چینی برای شیطنت     مامان و بابا عاشقت هستند عزیزم  ...
7 ارديبهشت 1392

اولین مروارید آریام کوچولو

پسر نازنینم، روز بیست و پنجم بهمن ماه (سه روز مونده به پایان ده ماهگی) اولین مروارید قشنگت نمایان شد. از صبح مامان احساس میکرد که لثه پسر کوچولوش با روزهای دیگه فرق داره اما اصلا به مامان اجازه نمیدای دست به لثه هات بزنه. عصر همراه بابا داشتیم با قاشق بهت چایی میدادیم که متوجه صدای دلنشینی شدیم. دو سه بار امتحان کردیم تا مطمئن بشیم. بالاخره تونستیم اولین مروارید سفیدت رو ببینیم که اندازه اون فقط یک میلیمتر بود (پایین-سمت راست). پسر کوچولو و شیطون، مامان و بابا با اشتیاق منتظر مرواریدهای بعدی هستند.
7 ارديبهشت 1392

اولین سفر هوایی آریام کوچولو

از اونجائیکه مامان و بابا هر دو دانشجوی یکی از دانشگاههای مالزی هستند بعد از یک سال مرخصی، روز چهارم دیماه عازم مالزی شدیم. این اولین سفر هوایی پسر کوچولوی ما بود. خوشبختانه ساعت سفر با ساعت خوابت یکی شده بود و بعد از یه ساعت بازی کردن خوابیدی. هوای گرم و مرطوب مالزی برای فسقلی ما خیلی دلپذیر بود چون از لباسهای کلفت و کاپشن و کلاه خلاصش کرد. متاسفانه این سفر من و بابایی خیلی سرمون شلوغ بود و نتونستیم زیاد ببریمت گردش، اما با وجود استخر و آب بازی حسابی بهت خوش گذشت. در ضمن شنا کردن رو یاد گرفتی و فکر کنم واسه قهرمانی آمادگی کامل داری قند عسلم.      شب سال نو میلادی هم با داشتن چراغهای رنگی و د...
7 ارديبهشت 1392

کاغذ بازی

پاره کردن کاغذ و مجله شده سرگرمی جدیدت که خیلی دوست داری و حتی این کار رو به اسباب بازیهات ترجیح میدت. وقتی هم مشغول عملیات میشی هر چی جلو دستت باشه پاره میکنی و اصلا برات فرقی نداره که کاغذ پاره شده چی هست. اگر هم کاغذ یه کم ضخیم باشه و سخت پاره بشه، عصبانی میشی و با اخم کاغذ رو پرت میکنی. واسه همین عاشق روزنامه شدی که هم رنگیه و هم راحت پاره میشه. با چند حرکت سریع روزنامه چند تکه شده و کوچکترین تکه هم مستقیم به سمت دهن میره و اگر نجنبیم کاملا جویده میشه.   آریام شیطون مشغول عملیات   آریام سخت عصبانی شده     آریام و روزنامه دوست داشتنیش  ...
7 ارديبهشت 1392

برف پاییزی

امسال برف خیلی زودتر از زمانی که انتطار داشتیم، بارید. صبح وقتی پرده اتاق رو کنار زدیم، دیدیم برف همه جا رو سفید کرده و خرمالوهای قرمز درخت حیاط زیر برف قایم شدند. مامان بغلت کرد تا از پشت شیشه بارش برف رو تماشا کنی. پسر فسقلی ما هم هاج و واج مونده بود که این چیزهای سفید چی هستند که تند تند همه جا پخش میشن و با حرف زدن خاص خودت داشتی از مامان سوال میکردی؟! ایشالله چند سال دیگه که بزرگتر بشی، هر وقت برف بیاد دوست داری بری برف بازی و آدم برفی درست کنی. خیلی دلم میخواست با اولین برف پاییزی ازت عکس بگیرم اما هوا خیلی سرد بود و ترسیدم سرما بخوری قند عسلم. واسه همین بابا فقط چند تا عکس از هوای برفی گرفت (هفدهم آبان 90). ...
7 ارديبهشت 1392