آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

دلتنگی مادرانه

میدونم که دلم تنگ میشه، برای این روزها...برای این لحظه ها که دارند تند تند میان و میرن و کودکی تو رو با خودشون میبرند. دلم میخواد تک تک این روزهای با تو بودن حک بشن تو ذره ذره وجودم. میترسم یه وقت لحظه ای رو جا بذارم و دیگه فرصت برگشتن نداشته باشم. نازنینم دلم تنگ میشه برای اون وقتهایی که سرت رو روی شونه ام میذاری و محکم بغلم میکنی و بعد هم بدون اینکه ازت بخوام بوسم میکنی...دلم میخواد جای بوسه هات تا ابد رو صورتم باقی بمونن. وقتی بغلت میکنم، یه نفس عمیق میکشم و هزار بار میبوسمت تا عطر خوب تنت تو ذهنم بپیچه و واسه همیشه جا خوش کنه.... وقتی نوازشت میکنم و موهای نرمت رو با انگشتهام لمس میکنم، وقتی دستهای کوچولوت رو تو دستم میگیرم و ب...
21 تير 1391

شیرینی زندگی مامان و بابا

آریام کوچولو، دلبند مامان و بابا کمتر از دو هفته دیگه تو قدم به این دنیای زیبا میذاری. تو هشت ماه گذشته معنای زندگی ما بودی و روزها و شبهای ما حال و هوای جدیدی پیدا کرد. همه دلخوشیها و لذتهای دنیا رو در کنار تو و با تو آرزو میکردیم.. لحظه هامون پر از شادی و هیجان شده و برای دیدنت ثانیه شماری می کنیم.                از روزی که برای اولین بار طپش قلب مهربونت رو دیدیم، تمام زندگیمون از نگاه تو شد و به خاطر تو. خیلی هیجان زده بودیم. برات کلی آهنگ، قصه، لالایی، شعرهای شاد و حتی موسیقی موزارت مخصوص نوزاد جمع کردیم. ما هفته به هفته تغییراتت رو چک میکردیم و میدونستیم هر هفته چق...
4 تير 1391

اولین لباس

بعد از تموم شدن ماه صفر مامان و بابا تصمیم گرفتند که برای خوش یمنی یک لباس خوشگل برای کوچولوی شیطونشون بگیرن. روز دوشنبه ١٨/١١/٨٩ رفتیم فروشگاه رولان تو خیابون امیرآباد شمالی. متاسفانه تنوع لباسهای نوزادش خیلی کم بود و انتخاب مشکل. اما به خاطر اینکه نیت کرده بودیم که حتما خرید کنیم، یک بادی نارنجی با کناره های سبز گرفتیم. وقتی دست و پا زدنت رو تو اون لباس یک وجبی مجسم میکردیم، دلمون برات ضعف میرفت....   چند هفته بعد با مامان بزرگ رفتیم خیابون بهار که خودمون هم وقتی بچه بودیم از اونجا خرید میکردیم! برات کلی لباس و وسیله گرفتیم. اون روز دلمون میخواست هر چه زودتر از دل مامان بیای بیرون...تصور یک پسر توپول و ناز که...
4 تير 1391

کتاب خوندن آریام جون

عزیز دلم با گذشت زمان، سلیقه و خواسته های تو هم تغیییر میکنند. یه روزی کتاب خروس نگو یه ساعت رو دوست داشتی، حالا کتاب حسنی نگو یه دسته گل و حیوانات ازت جدا نمیشن چون تا حدی صدای حیوونها رو یاد گرفتی و میتونی تقلید کنی. وقتی کتاب رو ورق میزنی ما باید بپرسیم هر حیوونی چی میگه و تو هم اینجوری جواب میدی ببعی میگه: ب (کشدار)، اردک میگه: ک ک، گاوه میگه: با (خیلی کشدار)، هاپو میگه: اپ اپ، کلاغه میگه: قا قا (البته یه چیزی بین ق و گ)، خروسه میگه: قو قو ،ماهی میگه: لبهات رو بیصدا مثل ماهی تکون میدی، اسبه میگه: خودت رو تکون میدی، انگار رو اسب نشستی. بعضی وقتها هم با روروک میری کنار پنچره و منتظر گنجشکها و پرنده ها میشینی و وقتی میان با دست...
3 تير 1391

یک روز مهم

کوچولوی نازنینم، امروز اولین قدمهای زندگیت رو برداشتی. چهار قدم تنها و بدون نیاز به کسی. هر قدمت برای ما شادی و سپاس بود و برای خودت دنیایی از هیجان کودکانه. تمام صورتت میخندید و چشمهای قشنگت برق میزد. وقتی افتادی، با تمام وجود اشتیاق تکرار داشتی برای این تجربه لذت بخش. لذت راه رفتن، استقلال و دویدن (اول خرداد 91). ...
30 خرداد 1391

اولین روز مادر

امسال به یمن وجودت، پسر خوشگلم، من مامان شدم و امروز اولین روز مادر برای من بود. از صبح فامیل و دوستهای مامان تماس گرفتند و بهم تبریک گفتند و آرزو کردند که ایشاالله دامادی آریام جون. مامان هم که از تصور پسر عزیزش تو لباس دامادی، قند تو دلش آب میشد. عزیز دلم تو هم بهترین هدیه رو امروز به مامان دادی. شب وقتی مامان و بابا داشتند باهات حرف میزدند و بازی میکردند، اولین خنده باصدات رو شنیدند. وای که این صدا شیرین ترین خنده دنیا برای ما بود. بعد هم که مامان تو رو به روی شکم خوابوند، تونستی گردنت رو بچرخونی. الهی مامان قربونت بشه که هر روز یک کار جدید یاد میگیری. راستی یادم رفت بگم که امروز متوجه شدم  کلی از موهای نوزادیت ریخته و سر ...
16 فروردين 1391

لحظه زیبای تحویل سال

آریام قشنگم امسال با داشتن وجود نازنینت عید نوروز برای ما از همیشه سبزتر و بهاری تر بود. شور و حالمون متفاوت بود و همه چی رو از دید تو و به خاطر تو میخواستیم. لحظه تحویل سال مطمئن بودیم که خدای مهربون به خاطر فرشته کوچولوی عزیز ما دعاهامون رو اجابت میکنه و کمکمون میکنه تا بتونیم روزهای بهتری رو در کنار هم داشته باشیم. عشق مامان امیدوارم سالها و روزهای زیبایی در پیش داشته باشی و همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه.   ...
16 فروردين 1391