راننده کوچولو
عزیز دلم تو مدتی که مالزی بودیم، هر چی ماشین بازی بود، سوار شدی. دیگه میدونستی که برای بازی با این ماشینها باید سکه بندازی. تا یه ماشین میدیدی، اشاره میکردی که بهت پول بدیم و بعد سعی میکردی سکه رو بندازی. اما ماشینهای کنترلی برات نهایت لذت رو داشتند و وقتی سوار میشدی، آواز میخوندی و ضمن گرفتن فرمون، با همه بای بای میکردی. روز آخر اونقدر بازی کردی که دیگه خودت خسته شدی و وقتی بغلت کردم، با ماشینها خداحافظی کردی. این هم چند تا عکس منتخب... ...
نویسنده :
مامانی
23:19